از شیر گرفتن
پسر صبورم، مدتها بود که پروژه از شیر گرفتن مطرح بود. هم تو ذهنم درگیر بودم و هم تو خونه حرفش بود. مدتها بود که میخواستتم کم کنم ولی موفقیت حاصل نمیشد. تا اینکه پدرت برای یک هفته باید به خونه مامان طاهره میرفت و دیدم بهترین فرصت هست که مامان جون اینا کمکم کنند. 16 اسفند 92 تصمیم عملی شد. مامان جون برام از عطاری سبز زرد خرید و من جمعه 16 اسفند وقتی مالیدم و با کمی رژ لب عمق فاجعه رو بالا بردم. وقتی تو شیر خواستی و مورد رو مجروح دیدی دیگه فهمیدی این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست. اول خوردی و دیدی خیلی خیلی تلخه و گفتی اخ. شب اول بدترین شب بود چون فقط یک ساعت تونستم بخوابیم. از ساعت 2 شب که بیدار شدی شروع کردی به...